برات

هم سایه، سایه ات به سرم مستدام باد

برات

هم سایه، سایه ات به سرم مستدام باد

برات
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید


درست بعد از گذشت 6 ماه نه تنها یادم نرفته، سیر از دیدار نیستم، برای مسافرت های دیگری برنامه ریزی نکرده ام، بلکه همه اش با خودم دو دو تا چهار تا می کنم ببینم می شود بزودی باز هم عازم کربلا شوم!؟

فکر می کنم کم گذاشته ام،

شاید هم دلتنگی را بهانه کرده ام،

اصلا شاید دردی دارم که درمانم تویی امام حسین جانم!

بین تمام خبرهای شبکه ی خبر، هنوز واژه ی عتبات دانشگاهیان را خوب می بینم و خبرش را می خوانم و دلم می لرزد و وسوسه می شوم و یک آن، ترس تمام وجودم را می گیرد که نکند نتوانم ثبت نام کنم چون سری قبل رفته ام!!

سریع می آیم و سایت عتبات دانشگاهیان را سرچ می کنم و وارد سامانه می شوم؛

پیغام گذاشته اند که از 18 خرداد قابل دسترسی ست و من دل در دلم نیست که 12 شب بگذرد و اطلاعات سایت بارگذاری شود!!

هنوز امید دارم

هنوز منتظرم

و به هیچ عنوان ناامید نیستم

چون اگر روزی ام کربلا باشد از در بسته عبور می کنم؛

ثبت نام نشدنم در سایت که مشکل لاینحلی نیست!!

فقط عهد بسته ام برای رسیدنم به تو هیچ خطایی نکنم و قول داده ام از هیچ تلاشی هم دریغ نکنم!!

راستی از سفر اولم به بعد، خوب می فهمم وقتی می گویند "ندیده دل، پادشاه ست" یعنی چه!؟

فقط نمی فهمم، این دل که دیدار تازه کرده ست، چرا بیشتر دلتنگی می کند!!؟؟



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۵۱
هم سایه


همیشه عادت داره وقتی از درد پا و سخت بلند شدن و زمین گیر شدنش خسته و کلافه میشه به جوون هایی که اطرافش نشستن میگه:" پیر نشید، بدترین درد پیریه!"

یه بار در جوابش گفتم آخه اینجوری که شما میگی باید جوون مرگ بشم تا پیر نشم!!

همان لحظه بود که ترس تمام نگاهش رو گرفت و انگار اگر ما نباشیم زمین گیر تر میشه، گفت:" خدا اون روز رو نیاره، که من باشم و شما نباشید!"

میگم خب آخه مرگ که پیر و جوون نمیشناسه، بعد یه لیست بلند بالا از کسایی که میشناسه و میشناسم براش میگم که جوون بودن و از دنیا رفتن و مرگ که خبر نمیکنه!

بعد سرش رو به نشونه ی تأیید تکون میده و دیگه هیچی نمیگه!


کاری به این قسمتش نداشتم که من هر بار با گفتن این جمله اش، این جواب از ذهنم رد میشد و هر دفعه جوابش رو نمیدادم، ولی چرا باز هنوز مرگ رو برا خودم دور می دیدم و کاری به حال دل خودم نمی کردم!؟ راستش برام عجیب بود که این جمله اش چرا یه تناقض عجیبی داره و چه جوری میشه پیر نشد ولی جوون مرگ هم نشد!؟


تا اینکه دیشب هین صحبت هاش باز طبق معمول جمله اش رو تکرار کرد و باز درحالی که این جواب از ذهنم رد میشد، یه نفر دیگه بهش گفت: "نمیشه که! پیری سراغ آدم میاد"

داشتم با خودم فکر می کردم الآن چه حس خوبی رو تجربه میکنه و چه قدر از این همدلی خوشحال میشه، وقتی میبینه پیری ناگزیر سراغ آدم ها میاد و نمیشه ازش فرار کرد و ... که یه حرفیش میخ کوبم کرد!!

گفت:"نه! آدم پیر نمیشه اگر غصه نخوره!"

با شناختی که ازش دارم در واقع میخواست تمام حرفش رو تو یه جمله جمع کنه؛ منظورش این بود که اگر خوب زندگی کنیم پیر نمیشیم!! و شاید این بهترین جوابی بود که در راستای درگیریهای ذهنیِ من هم می تونست گفته بشه!


تمام داستان ما، همینه که در انتخاب خوب و بد، فقط فکر می کنیم و پای عمل به آنچه که فکر نمی کنیم عمل می کنیم! یعنی اصلا تمام روزمرگی هامون رو دچار یه تناقض بزرگ کردیم که همین، پای تناقض بزرگتری رو به دنیای ذهنی من باز کرده بود!

او داشت راست می گفت و حقیقت همینه که ما خوب زندگی نمی کنیم که اگر اینجوری بشه، چه فرقی می کنه که پیر باشیم یا جوون! خوبی در انتخاب همه چیز خوبه! غذای جسم خوب، غذای فکر خوب، لباس خوب، اخلاق خوب، کردار خوب، حرف های خوب!!

حالا دیگه فکر می کنم، چه قدر همه چیز در حال فاصله گرفتن از خوبی هاست! و چه قدر دل نگران پیریه دنیام، که درگیر پیر نشدن خوبی هاست و ترسش ازینکه من بگم "اگر پیر نشم که جوون مرگ میشم " و اون مستاصل بشه از روزی که باشه و هیچ خوبی ای باقی نمونده باشه!


بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین!

سلام حضرت بهار،

ای منتهای خوبی ها! بیا و پایان بده به پیریه دنیا!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۲۹
هم سایه


روزهای مهمانی خدا رو به اتمام؛ و روزهای اقامت دائم، نزدیک است...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۵۴
هم سایه

گاهی اوقات، گناه کردن مثل پاشیده شدن آبه!
در حالی که از کنار خیابون رد می شیم، یک ماشین با سرعت به چاله ی آبی می زنه...

روزهای بـــارانی از کنــار چـاله چـوله ها رد نشیم!
آب می پـاشه از سر تا نـوک پـامونو بایــد بشوریم؛
همینه که میگن از کنار گنــاه رد نشو!
درست مثل هوندایی با سرعت 120 رد میشه،
و یهـــو می بینیم که همه ی زنــدگی مون رو بایــد بشوریم!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۵۱
هم سایه

_ "فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ"

بی درنگ و بدون گشودن بند، درشان می آورم که وادی عشق را تأمل نیست!
درست مانند زمانی که موسی علیه السلام را به وادی «طوی» خواندی و سپس به قدم های او توجه نمودی!

دنیا بند پاهایش بود و سرزمین مقدس، سرزمین آزادی! از این رو دستور دادی؛ "فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ"

داستانی که هر روز در وجود ملکوتی و موسوی ما تکرار می شود؛ ما نیز در این وادی سوت و کور دنیا، دنبال چشم انداز وجود تو می گردیم.
به امید تحقّق همین رویا و به شوق شنیدن همان صدا، نفس می کشیم و چشم می گشاییم.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۴
هم سایه
و چه عاشقانه است سرودن این دعا؛ «یاعَلیُّ یا عَظیمُ...»

که "علی" تداعی گر کسی است که خود معینش ساختی،
وقتی قرار بر این شد بهترین باشد پس از محمّد (مشتق از محمود)؛ نامش را مشتق نساختی از نامت؛
بلکه عین نامت را بخشیدیش؛ "علی"

شاید خواستی بگویی او کسی است که سابقه اش، حتی سابقه ی نامش بی بدیل است؛
او هم نام من است و آیینه ی بی خش بلند مقامی من!

_ باور ندارید سراغش را از فرشتگان بگیرید...

علی جان! چه کنیم بعد از شما، دعای این ماه هم، ما را یاد شما می اندازد؛ از بس که بودنت سرریز برکت است!

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۹
هم سایه

در وصف تو باید تأمل کرد
شاید کمی را دستیابی کرد

"آن قدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد"

آن قدر خوبی و عزیزی که
باید کفن را هم برایت آسمانی کرد

آن قدر داغت سخت و مشکل بود
سال عروجت، سال غم ها کرد

آن قدر بعدت فاطمه (سلام الله علیها) تابید
زهرات (سلام الله علیها) را، امّ ابیها کرد



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۲۰
هم سایه

دست هایش!
چیزی که به من جرأت داد از او بنویسم!
کسی که در پستوی ذهنم، خانه دارد و من چه قدر خوب او را می شناسم!
کسی که خودم ساخته ام
به او خلق و خویی داده ام که خودم دوست دارم
رفتاری برایش تصویر کرده ام که خودم می پسندم!
از من می پرسند: اگر روزی خلاف چیزهایی که ساخته ای را ببینی، اذیت نمی شوی!؟
و من چه قدر بی امان می گویم: آه! امان از دست هایش!
میگویند: پس دست بزن دارد؟!
می گویم: دست هایش عجیب لبخند می زنند!

پ.ن: چرا همیشه در منفی ترین حالت ممکن دیده می شود!
مردها هم بلدند دست نوازش بکشند!
مخصوصا در حالتی که درست دیده شوند؛ ما با رفتارمان، در حقیقت رفتارشان را می سازیم، خوبی پاسخش خوبی می شود و بدی...!!!
آن ها از اقتدار و مدیر بودن همان فیضی را می برند که زن ها از دوست داشته شدن و توجه!
از دامن زن، مرد به معراج می رود!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۵:۵۳
هم سایه


_ چه فرقی داره برای من که تو رو دارم!

همین قدر ساده! همین قدر خودمونی! همین قدر محکم!

اینا رو چند سال پیشم میگفتم؛

ولی فرقش با الآن اینه که دیگه تو رفتارم هم ثابتش کردم!

نه رفت و آمد اضافه ای، نه حرف و حدیثی!

تو نه ذره ای دیر میکنی و نه ذره ای در حقم اجحاف!

دلیل زد و خوردم هم با دنیا فقط خودمم!

منی که تا نشکنم دنیا سرش رو جلو من خم نمیکنه!


پ.ن: هزار تکه شو ای من!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۰۲
هم سایه


می گویند متولد هر فصل و ماهی که باشی به آن علاقه مند می شوی!

و من با اینکه فرزند پاییزم ولی، همیشه دلم را در اردیبهشت ها جا گذاشته ام!

هر سال که اردیبهشت می آید هر جای دنیا که باشم بهترین اردبهشت ها در ذهنم مرور می شود؛ حال و هوای من پیش از سفرهای کربلا در ماه های رجب و شعبان، قم زیبا {می دانم خنده دار است، اصلا شما اولین نفری نیستید که به من برای گفتن این جمله می خندید ولی...}

باید دلت را در یک بهار، در اردیبهشت، در قم دوست داشتنی، در کنار دورترین یار، جا گذاشته باشی تا بفهمی من از چه چیزی حرف می زنم! انتظار هم ندارم درکم کنید، ولی...

ولی قلب من هر بار در اردیبهشت می تپد که این همه سال بی تو بودن را تاب آورده ام!

حالا یا برگرد یا دعا کن من بمیرم!

دیگر از انتظار خسته ام!



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۱۷
هم سایه