السـلام عـلیک یـا ابـا عبـدالله الحسیـن
شـایـد گنــاهِ شـهر مـرا از تــو دور کنـد
یعنی تمام فاصله ها جُفت و جــور کند
ارباب کریم است که تنها به یک سـلام
هـر صبح بـرات کـرب و بلایم قبول کند
گله هـایم همه از روی جفا نیست
و شـاید دلـم از غصـه جـدا نیست
و شـاید نفس تـازه به راه نیست
و این ها همگی حرف و ادا نیست
سحر شد و دلم غرق دعـا نیست
اذان گفت و دلم رو به خـدا نیست
ولی باز امیدم به کسی جز به شما نیست
زیرا طَبَق روزیِ ما جز ز خـدا نیست!
فکر و ذکرم همه درگیر شمـا نیست!
هر آن! نگهم بر سر بازار شما نیست
افسوس ندارم که چرا روز شما نیست!
حـرفِ دلِ من، حـرف شمــا نیست!
هـر چند نگاهم به شمــا نیست
و حتی نفسـم بهر شما نیست؛ اما
کیمیا کردن قلب و نفس و دست و زبانم
همه جـز دست شمــا نیست!
مگـر ایـن کـار شمـا نیست؟!