برات

هم سایه، سایه ات به سرم مستدام باد

برات

هم سایه، سایه ات به سرم مستدام باد

برات
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵ مطلب با موضوع «حضرت معصومه سلام الله علیها» ثبت شده است


+ سلام، در دفتر شما استخاره انجام میدن؟
_ سلام، خط استخاره مشغوله، مجددا تماس بگیرید!

به عکس روی دیوار نگاه می کنم، یا امام رئوفم یا حضرت معصومه ی جانم، اگر خیره منو دریابید!

گوشی تلفن رو بر می دارم و دکمه Redial رو فشار میدم! بعد از چند بوق، گوشی رو شخص دیگه ای بر می داره!

+ سلام، ببخشید برای انجام استخاره مزاحمتون می شم!
_ سلام، گوشی خدمتتون باشه!
+ بله، متشکرم

قلبم تند تند می زنه و منتظر اجازه تون هستم!

_ سلام
+ سلام، ممکنه برام یه استخاره انجام بدین؟
_ مشغول صلوات باشید!
+ یک صلوت رو با دقت می فرستم که زبان و دلم با هم همراه بشن: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین
_ استخاره تون خیره!

و صدای بوق پشت سر همی در گوشم می پیچه!!
+ متشکرم{در حالی که گوشی رو گذاشتن}

خدایا شکرت {و لبخند ژکوندی تحویل خودم می دم}!!
چه قدر پیچیده اش کرده بودی تو دختر!

از اولش هم باید می دونستی وقتی پای خودشون در میون باشه معلومه که خیره! و دنیا و عقبی رو با هم بهشت می کنه!


پ.ن: ماه رجب که شروع می شه، نوای "یا من ارجوه..." بدجور گوش دلم رو نوازش می ده؛ "ای کسی که همه ی خیر را از او طلب می کنم!"



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۱۱
هم سایه

وارد صحن می شوم، آفتاب روی گنبد تابیده است و نیمی از صحن را سایه دربرگرفته است، مرددم داخل شوم، یا بنشینم روی فرش های قرمزی که در سایه اند، یا روی فرش هایی که در آنجا آفتاب تابیده است! من اصولا سر این سفره ها طمع دارم و دوست دارم رزقی را از دست ندهم، به نظرم باید جایی را انتخاب کنم و بنشینم و بعد از مدتی جایم را عوض کنم! کمی در آفتاب می نشینم و غرق در حضور می شوم، دلم می خواهد زیارت نامه بخوانم ولی احساس می کنم باید کمی تأمل کنم و بعد شروع کنم، اصلا شاید نزدیک ضریح زیارت نامه خواندم! فعلا باید حالم را در یابم!

همین طور که نشسته ام و رفت و آمدها را تماشا می کنم، گاه گاهی هم نگاه به گنبد می اندازم که بگویم حواسم هست اینجایم و شما اینجا حضور دارید! دوباره نگاهم را به رفت و آمدها مشغول می کنم! انگار مسافرها را از اهالیِ شهر تشخیص می دهم، به حال بعضی ها غبطه می خورم که چه نعماتی را خداوند به ایشان داده است، حس می کنم محضر حضرت کریمه باشم و حسرت به دل، جفا به خویشتن است و باید دست به کار شوم، دعا می کنم اگر خیر است من هم زیر آسمان این شهر ساکن شوم، که یاد حرف بعضی از دوستانم می افتم که حسرت شهر و منطقه ی خوش آب و هوای ما را دارند، یکباره شعری در ذهنم مرور می شود:


اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست

ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم


و دوباره برمیگردم سمت گنبد و به دعا کردن خویش ادامه می دهم! هنوز ساعتی نگذشته است که انگار حرارت تمام بدنم را در برگرفته باشد همان لحظه جایم را در سایه ای تعویض می کنم! یک نفس عمیق می کشم و با صدای بلندی می گویم: آخی...ش اینجا خنک است! رزقی که از سایه نصیبم شده درست مثل حس اجابت بعد از دعاست!

وقتی که در پرتو نور عالم تاب شان گرم می شویم و دعا می کنیم، بعدش دوست داریم در ظِلّ نگاه کریمانه شان خنکای نسیمی را مادامی که نفس می کشیم دریافت کنیم و این یعنی ما همواره به درگاهشان متوسلیم!

این حس آرامش من را مجددا بلند می کند تا به سمت ضریح مطهر حرکت کنم! پشت پرده ی درب جلوی ضریح، مشغول به خواندن اذن دخول می شوم: ... أ أدخل یا رسول الله؟ أ أدخل یا حجة الله؟... آیا وارد شوم اى رسول خدا؟ آیا وارد شوم ای حجّت خدا؟ آیا وارد شوم اى فرشتگان مقرّب خدا، که در این زیارتگاه اقامت دارید...

من به زیارت چه کسی آمده ام؟ اینجا حرم اهلبیت است! اینجا همگی حضور دارند، یاد آرزویی افتادم که اولین بار در کربلا به دوستم می گفتم: کاش همه ی امامان در یک جا حضور داشتند تا ما برای زیارتشان مجبور به انتخاب نباشیم، و همه را با هم زیارت کنیم! حالا من درست جایی ایستاده ام که گفته اند حرم اهلبیت است و پاداش زیارتشان را بهشت قرار داده اند! درست است این دقیقا همان چیزی بود که من می خواستم!

من باید هم سایه ی ایشان شوم تا در بهشت همسایه ی ایشان شوم، خدایا این حضرت در سایه ی ایمان به شما به این مقام دست یافته است، همه ی محبّین حضرت را از این سایه سار، عنایت و عطا بفرما! خدایا سایه ی این حضرت را بر سرمان مستدام بدار! خدایا به ما توفیق همسایگی با حضرت کریمه در دنیا و عقبی عطا بفرما!

انگار حرفهای حبس شده ی چند ساله را به زبان آورده باشم، و حالا دیگر سبکبال شده ام و اشک از چشمانم جاری شده! فکر می کنم زمان مناسبی ست و باید داخل شوم! پرده ی سنگین درب جلوی ضریح را کنار می زنم، چشمانم به ضریح می افتد، زیر لب زمرمه می کنم:


عمه ی سادات سلامُ علیک

روح عبادات سلامُ علیک


هر که به دیدار تو نائل شود

یک شبه حلال مسائل شود


پ.ن: سایه تان از سرمان کم نشود حضرت یار!




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۳۴
هم سایه


همسایه ی منی و هم سایه ی منی!



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۱۳
هم سایه

میخواستم هم نمی توانستم!

فکر می کنم اینکه می گویند نمک گیر شده ایم، یعنی همین!

اگر بخواهی از غیر هم طلب کنی دلت قرص است به وجودشان به حضورشان!

می گویند کربلا قطعه ای از بهشت است یا این روایت معروف که قطعه ای از بهشت در خراسان است و ...

راست می گویند، تنها در بهشت است که حرفی برای زدن باقی نمی ماند تو سرشار از حضوری! دیگر زبان در دهان نمی چرخد! همه ی تو گویای خواسته های توست! و تو می توانی ساعت ها غرق در حضور امام باشی و لب باز نکنی! در حالی که دست های تهیِ تو، پر شده باشد از کَرَم حضرات!

و امان از روزی که برگردیم...

هر روز باید تحمل کنی و تحمل کنی!

و خوشا به سعادت کسی که زیارت روزیِ مدام اوست و چه خوشبخت است کسی که در سایه سار امامت و ولایت نفس می کشد!


#اللهم_ارزقنا_حرم


پ.ن: قم حرم اهلبیت علیهم السلام است.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۱۱
هم سایه

صلی الله علیک یا فاطمة المعصومه

حضرت امیر علیه السلام بهای وجود ما را بهشت خواندند و فرمودند:

«برای شما بهایی جز بهشت نیست، پس آنرا جز به بهشت نفروشید»1

و شما بر ما منّت نهادید و بهای بهشت ما شدید.


_______________________________________________

  • اول ذی القعده، ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها.

1. بحار الانوار، ج 78، ص 13.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۴۸
هم سایه