برات

هم سایه، سایه ات به سرم مستدام باد

برات

هم سایه، سایه ات به سرم مستدام باد

برات
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳۲ مطلب با موضوع «تلنگر» ثبت شده است


نوشتم که یادم باشد تو در قلب های شکسته جا داری؛ این یعنی اوج لطافت و مهربانی!

این یعنی من هنوز مثل قبل امید دارم!

این یعنی من هنوز معتقدم برای تو که کاری ندارد میگویی موجود باش، پس موجود می شود؛ کُن فَیَکُون!

این یعنی من هنوز ایمان دارم نماز اول وقت اوج رابطه است بین خالق و مخلوق!


پ.ن 1: بشتابید به سوی نماز!
پ.ن 2: هر زمان دلمان شکست بگوییم "یا مَنْ لا یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ؛ ای آن که اصرار اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد" و دعا کنیم!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۲۶
هم سایه

سخت است بخواهی به پای دیگران راه بروی مخصوصا اگر، پای دویدن داشته باشی و مجبور شوی آرام آرام بروی!!
اما گاهی تو هم روزیِ دیگران می شوی! گاهی تو همراه آنان می شوی در حالی که می توانستی همراه خودت را داشته باشی!
و اسکار زیباترین سکانس زندگی تعلق می گیرد به تویی که نه با انتخاب مردم بلکه تنها به مصلحت خداوند منتخب شده ای و در برهه ای از زمان رسالت داری!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۰۲
هم سایه
این که دوست داشته باشد بنویسد و من بگویم حالا نه، فقط حالش را بدتر می کند و او را به نوشتن حریص تر!
درست است که دست است ولی... دل دارد، مثل همه ی دلدارها، دل داده است و دلتنگ می شود، اگر حواست به او نباشد سر از ناکجاآباد هم در می آورد!!
حالا باز هم می خواهی جلودارش باشی یا بگذاریش به حال خودش!؟!

او هم به بهشت های خدا سر زده، فرقش با تو این است که تو فقط دل داده ای و او به آن ها دست زده!
حالا دیگر می فهمی که حال او از تو بدتر است!
لااقل همین یک قلم و کاغذ بگذار مرهم دلتنگی اش باشد!

وقتی قهر می کند، قهرش هم قشنگ ست، حرف های قُلمبه سُلمبه ای می نویسد که آدم نمی فهمد می خواهد ناز کند یا دوستی اش را ابراز کند!!
چه می دانی! شاید روزی که همه سرگردانند و حیران، همین یک دست بیاید و شهادت بدهد که تو تا کجاها سیر کرده ای، دلت چه چیزهایی خواسته و چه جاهایی فقط به قصد بندگی  آن ها را پس زده ای! شاید همین یک دست بیاید و شهادت بدهد که تو وقتی بر ضریح مطهر و اسم های اعظم حک شده روی آن ها دست کشیده ای، سلول به سلولت مثل معجزه لبخند زده!

به معجزه ی دست ها که ایمان بیاوری، دعایت می کنند، حتی آن زمان که در حال دعا برای دیگران هستی، آن قدر قدرت دارند که اجابت خواسته های قلبیِ نگفته ات را منعکس کنند!

پ.ن: دست هایم بزرگ شده اند ولی هنوز به همان جایزه های کودکی مثل کاغذ و قلم قانع می شوند!



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۱۴
هم سایه


قرارمان این نبود که همه چیز را با منطقِ خودم بسنجم!

اصلا گاهی بعضی چیزها به من ربطی ندارد!

ولی مگر می شود گاهی بی خیال بعضی چیزها شوی!! مخصوصا اگر خود خداوند تعریفش را کرده باشد؛ دلبرتر از این مگر دیده ایم!!؟

تا این که در یک روز، یک ساعت، یک دقیقه، یک ثانیه، صبرم تمام شد و نوشتم ما رو به خیر و شما رو به سلامت!

به داده هایت و نداده هایت شکر!!

راضی ام، تمام.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۰۷
هم سایه

تا در قفس بودم نمی فهمیدم آزادم

در بندم از روزی که از صیاد دل کندم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۵۱
هم سایه


ز کودکی خــادم این تبـار محترمم

چنـان حبیبِ مظـاهر مدافع حرمم


پ.ن: قطعه ی از نواهنگ ارغوان



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۵۱
هم سایه


سپاس نزد خدا برده ام ولی

به راستی کجای زمان گیر کرده ام


تمام عمر دست نیاز بردمُ هنوز!

حقیقتی ست که در خَم یک کوچه گیر کرده ام


مثال دل یعقوب و همُّ و غم اش

پی رسیدن حاجتی گیر کرده ام


تمام عمر خودم را فدای یک...

من اصلِ دلم را چه زود پیر کرده ام


چه زود، دیر می شود وقتی...

برای قربانیِ یک نفس گیر کرده ام



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۲
هم سایه


مـن از آن روز کـه در بنــــــد تـوام آزادم!

پادشاهم که به دست تو اسیر افتـادم


پ.ن: سعدی نوشت.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۷:۱۲
هم سایه

بی تو من هیچم و از هیچ  به خود می پیچم
من اگر هیچمُ از روی چه در سر گیجم

در طلب باشم و بسیار به خود می پیچم
وای بر من! که ندانم ز چه فکری گیجم

در زمین باشم و در سیر سماوات به خود می پیچم
کاش این بار بگویی که ز سودایی خود در هیچم

اگر این بار بیایم به در خانه ی تو سر پیچم
شک ندارم که شود قلب و دل و دست و زبانم گیجم

راه بسیار نشد در طلب آنچه به خود می پیچم
گفته بودیم "بلی"، روز ازل! پس ز چه رویی گیجم!؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۲۰:۲۳
هم سایه

"اشڪم چڪید و سنگ دلم را لطیف ڪرد
نام حسین شغل مرا هم شریف ڪرد

غفلت زده بہ ماه عزا آمدم ولے...
زهرا رسید و ڪار مرا هم ردیف ڪرد"

اصلا گدایی این اهل خانه را خوش است
تا حل کنند به دستان ایزدی همه را؛ آنچه گیر کرد

باید به وقت طلب، حاجتی که هست
ساقی به پای نهر علقمه را هم دخیل کرد

هرگز نگویم از طلبم دست خالی ام
قطعا همین! اهل حرم را کریم کرد

دست گدا نبرم پیش هر کسی
این لطفِ آل عبا، گدا را نجیب کرد

پایان قصه ی امشب شود به ذکر
اصلا خود خدا همه اش را حریم کرد

آدم، ابو بشر، به خدا خوب توبه کرد
وقتی به بهترین طریق ممکنه "نعم الوکیل" کرد


هم سایه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۸
هم سایه