تقوایی که با یک "تِق وا" نمی رود؛
کِأنّهُ بیدی ست که به هر بادی نمی لرزد!!
تقوایی که با یک "تِق وا" نمی رود؛
کِأنّهُ بیدی ست که به هر بادی نمی لرزد!!
شبیه کی میخوای باشم!؟
خدایا رو به راهم کن!
پ.ن: همیشه روی زخم هامون خودت دستاتو میذاری
خدایی که شب و روزا هوای بندتو داری...!
فکر می کنم در این کلاس تقویتی رمضان، بیشتر باید مرور کنیم؛
حفظِ فرمول های جدید بماند برای ترم بعد!
آدم ها را می بخشم
نه به این خاطر که وقتی برای چیزهای بیهوده ندارم!
آدم ها را می بخشم؛
زیرا خداوند بارها و بارها مرا بخشیده است
و شکرانه ی نعمتی این چنین، بخششی به کوچکیِ بخشش از من است!
خدایا! دکمه های ایمانم را با نخ باور قلبی، محکم کن! که نخ عقل را آن چنان عمری نیست؛ آزموده ام.
در این ماهِ پایانی سال، چروک گناهانم را با اتوی توبه، صاف کن!
و جیب معرفتم را به کَرَم خودت پُر کن!
خدای خوبم! سلیقه ی من خوب نیست؛ لطف کن لباس جدیدم را از جنس بندگی (آزادگی) انتخاب کن!
هر چند «لباس التقوی ذلک خیر» منظورم همان جنسی است که با یک «تِق وا» نمی رود و با هر بادی نمی گسلد.
شاید این حضور من، از حضور تو نشأت می گیرد! و قطعا همین است؛ راز این که من در کنار تو ایستاده ام!
و ترس از نبودنت دارم...
بگذار این بار در ورای آسمانی بودنم باقی بمانم!
زمین و آسمان که در هم می شود، صفای ملکوتی می یابد،
...و من همین را عاشقم!
گـر نبـاشد نظری بر دل مـا
طاقت رنجوری نیست!
به! چه زیباست خدایی که میان من و توست!
گله هـایم همه از روی جفا نیست
و شـاید دلـم از غصـه جـدا نیست
و شـاید نفس تـازه به راه نیست
و این ها همگی حرف و ادا نیست
سحر شد و دلم غرق دعـا نیست
اذان گفت و دلم رو به خـدا نیست
ولی باز امیدم به کسی جز به شما نیست
زیرا طَبَق روزیِ ما جز ز خـدا نیست!
فکر و ذکرم همه درگیر شمـا نیست!
هر آن! نگهم بر سر بازار شما نیست
افسوس ندارم که چرا روز شما نیست!
حـرفِ دلِ من، حـرف شمــا نیست!
هـر چند نگاهم به شمــا نیست
و حتی نفسـم بهر شما نیست؛ اما
کیمیا کردن قلب و نفس و دست و زبانم
همه جـز دست شمــا نیست!
مگـر ایـن کـار شمـا نیست؟!