قاعده بر چیست که دل
همیشه می خواهد بین الحرمین را طی
کند!
به سمت عباس علمدار می
روی، دلت سوی حسین علیه السلام است،
به سمت حسین علیه السلام می روی، چشمت سمت عباس علمدار است!
خدایا...
هنوز بین چشم و دل
مسئله حل شده نیست!
دل بسته ی حسین علیه السلام، نمی تواند از عباس علمدار چشم بردارد!
چه طور می
توانست چشمِ دلِ حسین علیه السلام از عباسـش دست بکشد!؟!
زائرین حسینی در
راه کربلا هستند، گامهایشان چه استوار است و همچون پروانه به گرد شمع می سوزند و
می روند! اما این سوختن هم برایشان سازندگی است!
من هم مانده ام
در حسرت یک شعله از شمع!
که بسوزم که
بسازم خودم را از نو!
اما انگار
پاهایم رمقی ندارد ولی پای دلم که هنوز راهی نرفته است و خسته نیست، فرصت خوبیست
تا با پای دل خودم را ثابت کنم تا عنایتی شود و زیارت
اربعین من نیز امضا شود.
چقدر اربعین ها
را جا گذاشته ام ولی هنوز، دل را در اربعین جا نگذاشته ام! خودم که می آیم دلم نیز
مرا همراهی می کند.
بد نیست کمی با امام خود خلوت کند، شاید حرفی برای زدن مانده
باشد و یا پندی برای شنیدن مانده باشد.
چه مثال زیبایی دکتر هَزار فرمودند:
آب و چشمه ای که
در نوک قله وجود دارد آرام به دامنه و کوهپایه سرازیر می شود و تمام بدنه ی کوه را
فرا می گیرد.
ما هم می توانیم
از زبان آغاز کنیم از نوک زبان!
اما متوقف نشویم
و آن را به دامنه ی وجودمان برسانیم.
در اندک زمانی
می یابیم که وجود ما از آب حیات مهدوی سیراب و جرعه نوش شده است! و این همان سیر
سلوک است؛ سلوک منتظران!